StartUp Time
علی خلیلی، یادینت
در دنیای امروز به خوبی می دانیم یکی از اصلی ترین و مهم ترین دغدغه ها و نگرانی های امروز دانشجویان مسئله ی ورود به بازار کار است. دانش آموزی که دیروز از سد بزرگی به نام کنکور عبور کرده و وارد دانشگاه شده بود، بعد از گذراندن حدود چهار سال از عمر خود در دانشگاه و رشته ای که مورد علاقه ی او بوده یا نبوده قصد ورود به مرحله ی تازه ای از زندگی را دارد. مرحله ی مهمی که سطح نگرانی و دغدغه مندی او از انتخاب واحد، دیر رسیدن به کلاس، استرس شب امتحان و پاس کردن درس ها، به این می رسد که باید حساب شده تر از قبل پول خرج کند که هم تا آخر ماه کم نیاورد و هم اندوخته ای جمع کند تا بتواند در کار خود پیشرفت کند، تشکیل خانواده بدهد و خلاصه اینکه بتواند خود را سرپا نگه دارد. او نمی داند چگونه رفتار های غلطی مانند دیر خوابیدن ها، تفریح و سرگرمی هر روزه و بطلان وقت و هزینه های بی مورد و کار هایی از این دست را که در گذشته داشته، کنار بگذارد تا بتواند در کار خود پیشرفت کند. معمولا یک دانشجو بعد از تمام شدن دوره ی تحصیلی چند راه پیش روی خود می بیند؛ یکی اینکه باز سراغ کتاب های قدیمی رفته و شروع به درس خواندن دوباره برای وارد شدن به دانشگاه و ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و یا شاید هم همان مقطع اما اینبار در رشته ای متفاوت کند، در مورد دیگر از سپری کردن حدود بیست سال از عمر خود در (مثلاً!) کسب علم و دانش مدتی دست کشیده و به خدمت سربازی می رود، دو سال دوری از شهر و خانواده را تحمل می کند، شاید هم به فکر تشکیل خانواده و شروع زندگی تازه ای بیفتد.
در هر صورت امر بسیار مهم و اساسی که وجود دارد مشغول شدن به یک کار با ثبات برای کسب تجربه و درآمد است. فردی که بیست و چند سال دارد و هنوز وابسته به خانواده است چگونه می تواند خود را برای شروع یک زندگی تازه آماده کند؟ تا چه زمانی قرار است برای خرج و مخارج خود به خانواده اش تکیه کند؟ اینجاست که به فکر مشغول شدن به یک کار و کسب درآمد می افتد و به اصطلاح تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد.
برای شروع کمی که بیشتر فکر می کند و اوضاع را بررسی می کند به چند نکته بر می خورد؛ فرقی نمی کند که در چه رشته ای تحصیل کرده باشید؛ در بیشتر مواقع کار مرتبط با رشته شما یا وجود ندارد یا اگر هم وجود داشته باشد ویژگی های مورد نظر شما را ندارد و می دانید اگر از سر ناچاری به آن ورود کنید شاید روزهای سختی در انتظار شما باشد و حتی پس از مدتی شکست بخورید. پس چه کار باید کرد؟ تا به حال این موضوع را از خود پرسیده اید که چرا جوانان برای وارد شدن به بازار کار دنبال این هستند که در یک اداره و شرکت دولتی یا خصوصی با هر روشی استخدام شوند و درآمد ثابتی را به صورت ماهیانه دریافت کنند؟ چرا باید مشغول شغلی شد که هر روز یک کار تکراری را تا حدود سی سال انجام داد و بعد از بازنشستگی با جمعی از هم دوره ای هایی که اکنون همه مو سفید شده اند هر روز در یک محل نشست و به گذراندن باقی عمر پرداخت؟ آیا ما نمی توانیم خودمان مشکلی را حل کنیم، کار ایجاد کنیم و حتی دیگران را سر کار بیاوریم؟
مسلما اینکه مشغول به چه کاری شویم، با توجه به خصوصیات و شرایط هر فرد کاملا متفاوت است و می دانیم مدرک تحصیلی که در رشته ای به ما داده می شود، نشان دهنده ی داشتن مهارت ما در آن رشته نیست. ما چند واحد درسی گذرانده ایم در رشته ای که شاید هیچ علاقه ای هم به آن نداشته ایم. در شرایطی که شاید با زدن یک تست بیشتر می توانستیم در رشته و دانشگاهی که به آن علاقه داریم پذیرفته شویم ولی اکنون این جا ایستاده ایم و وقت این که دنبال مقصر باشیم را نداریم. کم ندیده ایم افرادی را که در کار خود بسیار موفق هستند ولی مدرک تحصیلی که دارند هیچ ربطی به کارشان ندارد یا اصلا تحصیلاتی ندارند.
همه ی ما آینده را در ذهن خود تصور کرده ایم و می دانیم برای رسیدن به یک هدف باید تنبلی، نا امیدی و بی حوصلگی را کنار بگذاریم و تلاش کنیم. راه های گوناگونی برای رسیدن به آنچه که می خواهیم وجود دارد. قصد داریم به یکی از راه های ایجاد اشتغال و توسعه ی کسب و کار با استفاده از علاقه، تخصص، یادگیری و تلاش بپردازیم. کم ندیده ایم جوانان هم سن و سال خودمان را که مدتی است کار خود را شروع کرده اند و به موفقیت های بزرگی دست پیدا کرده اند. می خواهیم به “استارت آپ” ها بپردازیم. استارت آپ چیست؟ چرا چند نفر دور هم جمع می شوند و ماه ها تلاش می کنند، موفق می شوند، دیگران را سرکار میگذارند(!) و در آن سوی ماجرا ممکن است با حقیقت تلخی به نام شکست رو به رو شوند. در مقالات بعدی با این موضوع بیشتر آَشنا میشویم.